پایگاه خبری وبدا

پایگاه خبری وبدا

امروز یکشنبه ، 1404/01/31

سال 1403 ، جهش تولید با مشارکت مردم

پایگاه خبری و اطلاع رسانی وبدا (دفتر یاسوج)

مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در راستای ماموریت سازمانی خود، همواره تمام توان خود را در امر اطلاع‌رسانی صحیح و شفاف به مردم به کار گرفته است. در بررسی سند چشم‌انداز 20 ساله کشور و برنامه‌های توسعه جمهوری اسلامی ایران، به نکات مهمی توجه شده که مبنای برنامه‌ریزی برنامه‌های روابط عمومی است. بیشتر بخوانید ..

یاسوج ، بلوار مطهری ، ستاد مرکزی دانشگاه علوم پزشکی یاسوج ، طبقه سوم ، واحد روابط عمومی

شماره تماس: 0743337251

مدیر مسئول : ذوالفقار دیودل

سردبیر : سیده سحر حسینی

مصطفی خنجرپورمال اخوند کارشناس وتکنسین فوریت های پزشکی و شاعر تواناوباذوق وصاحب سبک شهرستان لنده، شعری به سبک شعر نو با موضوع گذشته از خویش و در وصف پرستاران سرود.

مصطفی خنجرپورمال اخوند کارشناس وتکنسین فوریت های پزشکی و شاعر تواناوباذوق وصاحب سبک شهرستان لنده، شعری به سبک شعر نو با موضوع گذشته از خویش و در وصف پرستاران سرود.


 


به گزارش روابط عمومی شبکه بهداشت و درمان لنده؛ مصطفی خنجرپور کارشناس فوریت های پزشکی ساکن شهرستان لنده و تکنسین فوریت های پزشکی شهرستان بهمئی که مولف کتاب شعر(( فراسوی خیال))نیز می باشد شعر زیر را به زیبایی در وصف پرستاران سرود: 


 


گذشته ازخویش


 


معلم داد تکلیفی


درون واتساپ و شاد


بگوییدای عزیزانم


چه معنا میدهد یاری؟؟


به فکرپاسخ افتادند 


تمام دانش اموزان


پسرهاهرکدام درفکر،


و سرها درگریبان است،


یکی ازدانش اموزان  


که گویا  شوق پاسخ داشت


گفت خانم جان،


بودمعنای ان


 مهرومواسات وکمک گویا،


معلم گفت احسنتم 


درست است ای پسرجانم


 


و اماحال میپرسم


 مثالی ازبرای معنی یاری ؟؟


همه ساکت 


وخیلی زود 


محمدگفت:


  گذشتن ازنیازخود


 وجان دادن به بیماری 


که گویا گشته تنها کنج درمانگاه


ندیدن های فرزندش 


گریستن های پنهانی


امید وشوق دیدار


یگانه زاده ی جانش، فرزندش


عرق کردن به زیریک تلی


 از گان وماسک ودستکش لاتکس


وشایدهم، 


شیفتهای طولانی،


به قدررنج اجدادی،


محمد درصدایش بغض پیدا شد


 


 وچشمش خیس باران شد


معلم باصدایی ازته قلبش 


که عشق دران نمایان بود


وبغضی درگلوپرسید؟؟


 


صدایت گشته پربغض


 وگمانم خون درچشمت


چه شد ای جان من ،فرزند زیبایم؟


 


 


 


محمدگفت معلم جان


من افتادم


 به یاد مادرخوبم


که چند وقتیست اینجا نیست


پدرگوید شهیداست او


ومن دلتنگ اوهستم


درونم اه وافسوس است


ودست سرد من اکنون


به گرمای دلش محتاج


دراین هنگام


 بریخت ازچشم زیبایش


 هزاران درّمروارید


یکی ازدانش اموزان


 که گویا بودهمسایه 


وازاحوالش آگاه بود


به ناگه درمیان چشم بارانی 


معلم را نگاهی کرد


وگفتا مادرش خانم 


پرستاراست.پرستاراست


کلاس شاد ساکت شد


  همه تسلیم وسرتعظیم


 میان این همه یاری 


معلم گفت فرزندان 


مثال واژه ی یاری،


پرستاراست پرستاراست.